زندگی امام حسن (ع) از جذابترین سوژههایی است که روایت نویس (اعم از نویسنده داستان کوتاه و رمان و نمایش نامه و فیلم نامه) میتواند از آن مایههایی ناب و جذاب برای نوشتن بگیرد. آنچه نگارنده مدنظر دارد، صرفا وجه اعتقادی قضیه نیست و تنها به وجوه انسانی و اخلاقی آن نیز تکیه نمیکند؛ درواقع مقصودم آمیزهای از ابعاد گوناگون مسئلهای تاریخی/اخلاقی است که میتوان بر پایه آن متون روایی فوق العادهای آفرید.
به بیان دیگر، میخواهم بگویم زندگی امام دوم شیعیان و فرزند پیامبر اسلام و شخصیتی محترم نزد عموم مسلمانان، ظرفیتهای داستانی قدرتمندی پیش روی نویسنده میگذارد. حال این نویسنده هر باوری که میخواهد داشته باشد.
در این باره، خوب است به تجلی زندگانی حضرت عیسی (ع) در هنر و ادبیات غرب توجه کنیم. (برای نمونه، به آنچه نیکوس کازانتزاکیس یونانی درباره مسیح نوشت در حالی که این نویسنده شیفته لنین و بودا هم بود!) شاید یکی از برجستهترین قالبهای روایی که میتوان آن را برای نوشتن از زندگی امام حسن (ع) به کار گرفت، قالب «تراژدی» باشد.
در تعریفهایی که از «تراژدی» ارائه شده، آن را قصه انسانهایی بافضیلت و سعادتمند و بهروز دانسته اند که دچار سختی و مصیبت میشوند. در نگاه اول، برای آن کس که با جایگاه و سیره اهل بیت (ع) آشناست، قالب نامبرده نامناسب مینماید؛ چرا که در آن به ضعفها و خطاهای قهرمان هم انگشت گذاشته میشود، اما با درنگ بر این پیشنهاد، به یافتههایی دیگر میرسیم.
هنرمندی که تأمل بایسته کند، درمی یابد روایات تراژیکْ قصه «انسانهایی بزرگ» را نقل میکند و چه کسی بزرگتر از اهل بیت پیامبر (ص)؟ تراژدیها از بلایایی میگوید که انسان والا به آن مبتلا میشود و کدام بلا سنگینتر از آنچه به سر فرزندان پیامبر (ص) به ویژه امام دوم ما نازل شد؟ در این میان، تفاوت جایگاه معنوی امام معصوم با قهرمانان تراژدی حتی این فرصت را در اختیار نویسنده قرار میدهد که تجربهای نو عرضه کند و داستان انسانی را «هنرمندانه» باز بگوید که خطا نمیکند و باز بلاهایی سنگین و سهمگین بر سرش نازل میشود.
او انسانی دیگر است که ربطی ندارد به ضعفها و اشتباهات قهرمانانی کلاسیک، چون اودیپ و هملت یا قهرمانانی مدرن و معمولی مانند ویلی لومان (در نمایش نامه «مرگ فروشنده» آرتور میلر).
گفته شده که امام حسن (ع) شبیهترین فرد به پیامبر بزرگ اسلام از لحاظ سیما و ظاهر بوده اند. خود این شباهت بسیار به کار خلق روایتهایی تأثیرگذار و برانگیزاننده احساسات و عواطف به شکلی هنرمندانه میآید. ایشان اگرچه همسو و همراه برادر کوچکترشان امام حسین (ع) بودند، شهادت تکان دهنده شان چه در همان روزگار و چه اکنون به اندازه حماسه کربلای حسینی دیده و قدر دانسته نشده است.
جهل و جبن و جور مردم روزگار سبب شد آنها که خود با حضرت بیعت کرده بودند، تنهایش بگذارند و به تبع مکر و غدر معاویه، جانب شر را بگیرند یا سکوت رذیلانه کنند.
آنها در جریان فتنه معاویه، پیمانی را که با امام بسته بودند، شکستند یا ساکت نشستند یا راه پیروزی را بر فرزند فاضل پیامبرشان بستند. تن امام را زخم زدند و جانشان را آزردند. به پاکترین مرد روزگار اهانت کردند و تلختر اینکه به نام، یاران ایشان بودند! احتمالا سوای رذایل آن جماعت، تبلیغات دستگاه مزور زرسالار اُموی عامل اساسی این رخدادهای ننگین بود. در برگردانی فارسی از قرآن کریم میخوانیم: «[..]آن خوابی را که بر تو نمودیم و آن درخت نفرین شده در قرآن را جز برای آزمایش مردم ننهادیم.
ما ایشان را میترسانیم، اما بر آنان جز سرکشیِ بزرگی نمیافزاید.» (قرآن کریم. سوره اِسراء. آیه ۶۰. ترجمه ادبی و زیباشناسنه کمال الدین غراب. انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد)؛ کلام خداوند در این آیه، از خواب پیامبر (ص) میگوید و در تفسیرها این موضوع را به رؤیایی نسبت داده اند که حضرت را «.. چنان اندوهگین کرد که زان پس کسی او را خندان ندید.» (ترجمه روشنگر قرآن کریم. صفحه ۵۷۶. تحقیق و نگارش از کریم زمانی. انتشارات شکوه دانش). گفته شده که در آن رؤیا، رسول خداوند دیدند که میمونهایی از منبرشان بالا میروند و پایین میآیند.
قرآن از «شجره ملعونه (درخت نفرین شده)» گفته است و تفاسیر از رؤیای مذکور؛ مفسران آن بوزینهها را بنی امیه دانسته اند و باز شجره ملعونه را بنی امیه دانسته اند؛ و این حکومت همان بود که مدعی جانشینی رسول ا... بود؛ اما با خلیفه راستین رسول ا... که علی بود و حسن بود، بزرگترین ستمها را روا داشت.
در تاریخ آمده است علاوه بر خونهایی که معاویه و دیگر پسران امیه از مسلمانان ریختند، تصویری دیگرگون از آیین محمد (ص) نقش زدند که اثرش تا امروز و هنوز به جاست. آنها چنان تبلیغات مسمومی به راه انداختند و چنان دست به جعل حدیث و روایت زدند که اکنون برخی مورخان ناآگاه به آن روزگار، به جای توجه به نفوذ شیطانی دستگاه شر معاویه به خانه امام حسن (ع) و تشویق همسر امام به مسموم ساختن آن حضرت، پای امری موهوم و ساختگی را به میان میکشند.
آنها امام مظلوم را قهرمان طلاق معرفی میکنند و با تکیه به پروپاگاندای دستگاه نامشروع خلافت، روایتهایی جعلی را مطرح میکنند و حتی برخی دیگر که شاید نویسندگانی بی انصاف نباشند؛ ولی متأثرند از آن همه خبرپراکنیهای دروغین، صلح ناگزیر امام تنها را نکوهش میکنند (همان کاری که برخی یاران حضرت کردند) و از یاد میبرند که جنگ نابرابر اتقیا و یاران حسین (ع) با اشقیا و عمله جور اُموی همان سهمی را در حفظ آیین محمد دارد که صلح نجیبانه و مظلومانه حسن (ع).
قصد نگارنده بازگویی تاریخ نبود، بلکه یادآوری ظرفیتهایی بود که داستانی چنین سوگ برانگیز برای روایت به شکل رمان و داستان کوتاه و نمایش نامه و فیلم نامه دارد. به راستی کدام قهرمان تراژیکترین آثار ادبی و هنری جهان، والاترین شخصیت روزگار بود؛ اما اسیر شنیعترین تهمتها شد؟ کدام یک فرزند پاکترین انسانها بود؛ اما از شر همسری آلوده به وسوسههای شیطانی ظالمان در امان نماند؟ کدام یک هنوز که هنوز است به تهمت و زهر روایتهای جعلی و وارونه گرفتار است؟
*در نگارش این مطلب، افزون بر اینترنت از منابعی مانند «فرهنگ اندیشه انتقادی، از روشنگری تا پسامدرنیته» ویراسته مایکل پین، ترجمه پیام یزدانجو، نشر مرکز و «فرهنگ اصطلاحات ادبی» تألیف سیما داد، انتشارات مروارید، بهره برده شدهاست.